مجله شماره 133

خاص بودن ترانه های رامش به این است که او تقلب نمی کرد
رامش یا آذر محبی، متولد تهران در سال ۱۳۲۵، در خانواده ای با ۳ خواهر و یک برادر به دنیا آمد و تا سوم دبیرستان به تحصلات خود ادامه داد. با برنامه گلها (یک شاخه گل) پا به عرصه خوانندگی گذاشت و با اجرای زیبای که داشت بسیار مورد توجه قرار گرفت وگویا از شاگردان استاد مهرتاش می باشدکه تا چند به تنها ترانه های اصیل می خواند.
وی ۵-۶ سال پس از فعالیت هنری خود، با پرویز مقصدی که وی نیز به تازگی پای به عرصه ی آهنگ سازی گماشته بود و در همان آغاز در ردیف چهره های برگزیده هنری قرار گرفته بود، سازمانی دایر کردند با نام هارمونی. این دفتر به گفته ی خود رامش پاتوق خواننده هایی بود، چون رامش که کاری برتر از سایرین ارایه می دهند! رامش در سال های پیش از انقلاب بیش از ۶۰۰ ترانه خواند. وی نیز ترانه های دو صدایی زیادی با خوانندگانی چون رامین، ضیاء اتابای و امیر رسایی داشته است.

رامش و فرید زولاند
خاص بودن ترانه های رامش به این است که او تقلب نمی کرد، همیشه کار جدید به بازار عرضه می کرد، شخصا به خواندن ترانه های جاز علاقه ی بیش نسبت به دیگر سبک ها داشت. به گفته ی خود، او که در خواندن ترانه های جاز یک نوع آرامش و نشاط حس می کند. از خوانندگان مورد علاقه ی رامش می توان اشاره ای به عارف و گوگوش داشت.
رامش در برنامه های مختلف تلوزیونی همچن چشمک (گوگوش شو)، رنگارنگ، میخک نقره ای (فریدون فرخزاد شو) و ... تعداد بسیار زیادی شو اجرا کرده است. او از رقیبان گوگوش بود و به راحتی می توان گفت که وی پس از گوگوش بیشترین تعداد شوهای تصویری داشته که در حال حاضر بسیار نایاب می باشند. در سال های پس از انقلاب، رامش به مقدار زیادی خوانندگی را رها کرد. تنها فعالیت وی در زمینه ی آلبومی با نام مولانا با داریوش و فرامرز اصلانی بود.

عبدالحسین سپنتا، راهگشای سینمای ایران

زنده یاد عبدالحسین سپنتا
الهه خوشنام: نام عبدالحسین سپنتا، با ساختن نخستین فیلم ناطق فارسی با نام دختر لر در تاریخ سینمای ایران ثبت شد. همراه با نام او اما نخستین بازیگر زن مسلمان ایرانی، صدیقه سامی نژاد نیز به تاریخ سینما پیوست. سپنتا در سال ۱۲۸۶ خورشیدی متولد شد، و در فروردین ماه چهل سال پیش درگذشت. صنعت سینما بر خلاف دیگر صنایع خیلی زود به ایران راه یافت. تنها دوسال پس از اختراع سینما، میرزا ابراهیم خان صحاف باشی تهرانی با اجازهی مظفرالدین شاه به اروپا رفت و در بازگشت با خود یک دستگاه آپارات و مقداری فیلم تک حلقهای به همراه آورد.
از سال ۱۲۷۶ که صحاف باشی به قول خودش رسم موسیوگری را در اروپا آموخت، تا سال ۱۳۱۲خورشیدی که سپنتا نخستین فیلم ناطق فارسی را ساخت، شش مرد سینماگر سرنوشت سینمای ایران را رقم زدند. بدون نگاهی به نقش این مردان در تاریخ تحول فیلم سازی در ایران، نمیتوان به بررسی موقعیت سپنتا در این دوره پرداخت.
پایه گزاران سینمای ایران
صحاف باشی در واقع نخستین کسی بود که به فکر ایجاد یک سالن سینما افتاد. او بخشی از حیاط خانه و مغازهی عتیقه فروشی خود را به این کار اختصاص داد. این نخستین مرد میدان، که علاقهی وافری به اختراعات جدید داشت، آنها را یکی پس از دیگری از اروپا میخرید و وارد ایران میکرد. اما مخالفت او با حکومت استبدادی قاجار سبب شد که دست از کار فیلم بکشد و جای خود را به میرزا ابراهیم خان عکاس باشی بدهد.
از عکاس باشی میتوان به عنوان نخستین فیلمبردار ایرانی نام برد. پس از عکاس باشی، چند تنی دیگر نیز پا به میدان گذاشتند تا نوبت رسید به خان بابا معتضدی که کار فیلم برداری را به صورت حرفهای ادامه داد. او که در آغاز بیشتر مستند ساز بود، در سال ۱۳۰۹ یک فیلم داستانی بلند با نامابی و رابی ساخت. آوانس اوگانیانس که از شاگردان معتضدی بود، کارگردانی همین فیلم بلند را برعهده گرفت.
بدین ترتیب میبینیم که رفته رفته فیلم سازان و کارگردانان ایرانی پا به عرصهی وجود میگذارند و با همان وسایل اندک نمایشی و امکانات کم، دست به ابتکاراتی میزنند که میتواند راهگشای دیگر سینماگران ایرانی باشد. ابراهیم مرادی از مردان باذوق و فعال سینما به همین گروه مبتکران تعلق دارد. زیر نویس فارسی برای فیلمهای خارجی از جمله ابتکارات اوست. از سال ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۵ خورشیدی، ۹ فیلم ایرانی ساخته شد که دو فیلم با نامبوالهوس و انتقام برادر از آن مرادی است.
دختر لر
عبدالحسین سپنتا که به هندوستان رفته بود، در همین سالها با کمک مالی و فنی استودیوهای امپریال فیلم(بمبئی) و کریشنا فیلم(بمبئی) و کمپانی ایست ایندیای کلکته، چند فیلم ساخت که نه تنها از لحاظ داستان پردازی، بلکه از نظر پیشرفتهای فنی نسبت به فیلمهایی کهاوگانیانس ومرادی ساخته بودند، امتیازهای چشمگیری داشت.
عباس بهارلو در کتاب صد چهره سینمای ایران می نویسد: این فیلم ها در بالا بردن سطح توقع تماشاگران تاثیر بسزایی داشت. نقش سپنتا در شکل گیری و تحول سینما در ایران مثبت بود، اما از آنجا که همین فیلمها موجب شدند امکانات محدود فیلم سازی در ایران از هم بپاشد و امثال اوگانیانس و مرادی تا سالها بعد عطای فیلم سازی را به لقایش ببخشند، و در واقع نتوانند با امکانات محدود داخلی در مقابل حریف مجهز به امکانات فیلم سازی هندوستان قد برافرازند، نقش او منفی بوده است. دختر لر، نخستین فیلم فارسی ناطق، ثمرهی همین همکاریهای او با استودیوهای پیشرفتهی هندی و خان بهادر اردشیر ایرانی است.
دختر لر بارها و بارها در سینمای مایاک و سپه آن زمان نشان داده شد. از آن پس، سینما گران ایرانی یا دست از کار کشیدند و یا اگر دست به کاری زدند با ناکامی و کسادی بازار روبرو شدند.
گلنار ایرانی
یکی از ابتکارات سپنتا در فیلم دختر لر، استفاده از یک بازیگر زن ایرانی مسلمان بود که نقش گلنار را برعهده داشت. تا آن زمان بازی زنان مسلمان در نمایشها و تعزیهها ممنوع بود. تنها زنان اقلیت ارمنی ویا پسران نابالغ کهزن خوان یا لوره نامیده میشدند نقش زنانه را برعهده داشتند. آشنایی سپنتا با زنی که همسر یکی از کارکنان امپریال فیلم بمبئی بود، سبب بر هم ریختن این سنت رایج آنزمان شد.
او موفق شد صدیقه سامی نژاد را که در سیزده سالگی از کرمان به هندوستان رفته بود، مجاب کند که در فیلم او نقش گلنار را بازی کند. سپنتا برای جلب موافقت او گفته بود که نامش به عنوان نخستین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد. شاید اگر گلنار میدانست که پس از بازی در فیلم با چه مشکلاتی روبرو خواهد شد، هرگز ایفای چنین نقشی را نمیپذیرفت. اما نام او به هرحال به عنوان نخستین بازیگر زن مسلمان ثبت شد.
سرانجام گلنار
استقبال مردم از فیلم دختر لر خیلی زیاد بود. حتا مادر بزرگها هم علاقمند بودند تا از سرنوشت غمانگیز گلنار با خبر شوند. این سرنوشت غمانگیز اما در زندگی واقعی صدیقه سامی نژاد نیز به حقیقت پیوست. در عین حال که در اصفهان و تهران تشویقش می کردند و در آبادان دستهی گل برایش میبردند، اما مردم از ضرب و شتم و دشنام نیز خودداری نمیکردند.
صدیقه سامی نژاد در سال ۱۳۴۹ بار دیگر در فیلم مستند محمد تهامی نژاد با عنوان سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا نیز بازی کرد و زندگی دشوار خود را در این فیلم باز گفت.
تهامی نژاد میگوید: اغلب به طور کنترل نشدهای میخندید، و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب، مخصوصا کرمانیها، او را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و حتا بطری به طرفش پرتاب میکردند.
سامی نژاد در سومین فیلم سپنتا، شیرین و فرهاد نیز در کنار فخرالزمان جبار وزیری و ایران دفتری به ایفای نقش میپردازد و پس از مدتی همراه با همسرش به ایران باز میگردد. بازگشت از هندوستان جدایی از شوهر را نیز بهدنبال دارد. از آن پس، در کنار مادرش زندگی میکند و گویا بهدلیل ناراحتیهای مالی در بهداری جیرفت به کار مشغول میشود.
سامینژاد باز هم برای آن که خود را به فرهنگ و فرهنگیان نزدیک کند، مدرک سوم متوسطه را نیز دریافت میکند تا به اداره فرهنگ منتقل شود. او تا پایان عمر هشتاد و یک ساله خود، دور از محافل هنری و در تنگدستی و گمنامی زیست. محسن مخلمباف در فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما، یکی از صحنههای دختر لر را باز سازی کرده است. جعفر از گلنار میپرسد: میای بریم تهرون؟ و گلنار میگوید: تهرون؟ نهرون میگن جای خوبیه، اما مردمش بدن.
علائق و دیگر آثار سپنتا
از آن مجموعهی نه گانه که قبلا نام بردیم، پنج فیلم متعلق به سپنتاست. هر پنج فیلم مایههای تند ملی تاریخی دارند، گرایشی که در آن زمان در بین سردمداران دولتی نیز رایج بود. از جمله علی اصغر حکمت که در راس وزارت معارف قرار داشت. بنابراین ساختن فیلمهای فردوسی، شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون و لشکر کشی نادر شاه به هند و فتح لاهور، هم مطابق میل و علاقهی شخصی سپنتا بود و هم از لحاظ نمایش با مشکلی مواجه نمیشد. از سپنتا در همین زمینه چند کتاب نیز به یادگار مانده است. اخلاق ایران باستان، زرتشت که بود و چه کرد، پرتوی از فلسفه ایران باستان و گردآوری مجمموعه سخنوران دوره پهلوی.
سپنتا پس از ساختن فیلم لیلی و مجنون همراه یکی از همکاران هندی خود در شهریور ماه به ایران آمد تا مقدمات نمایش این فیلم و تاسیس یک استودیوی مجهز فیلمبرداری را فراهم کند. اما این بار اوضاع به گونهی دیگری بود. ماموران دولتی بر سر راه او و همکار هندیاشجه لان موانع زیادی ایجاد کردند. انجام کار آنقدر مشکل شد که جه لان راه هندوستان را در پیش گرفت و سپنتا از تاسیس استودیو صرفنظر کرد.
فیلم لیلی و مجنون را هم با قیمتی ارزان و شرایطی ساده در اختیار صاحبان سینماهای تهران گذاشت، که به قول خودش چند نفر روس سفید و آسوری بودند. سپنتا نیز مانند همکارش تصمیم به بازگشت به هندوستان گرفت. اما بیماری مادر سبب شد که او در ایران بماند. او برای گذران زندگی، چند سالی رانیز به کار در شرکت صنایع پشم، روزنامهنگاری و مترجمی کنسولگری انگلیس در اصفهان پرداخت.
سپنتا پس از اقامت در اصفهان می گوید: در این محیط پر سودای سوداگری برای امرار معاش ناچار شدم دل و ذوق را خفه کرده برای جزیی حقوق دفتر کارنامهی صنایع پشم را با دلی خسته و روحی افسرده اداره کنم، بی خبر از آنکه آن جا هم از شر بدخواه آسوده نخواهم ماند. سپنتا، روزنامه دور نمای ایران را در سال ۱۳۰۷ در هندوستان منتشر کرد.
وی در ایران نیز در فاصله سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۳۲ در اصفهان هفته نامه سپنتا را منتشر کرد. او علاوه بر سرودن شعر و تصنیف، در کار طنز و فکاهه نیز دست داشت. سپنتا در آخرین سالهای عمر نیز، بار دیگر به کار فیلم روی آورد و با یک دوربین هشت میلی متری فیلم کوتاه پاییز را ساخت. پاییز عمر اما مجال ساختن فیلم دیگری به او نداد.

علی حاتمی اعتبار سینمای ملی ایران است

زنده یاد علی حاتمی
زندهیاد علی حاتمی یکی از چهرههای شاخص هنر ایران بود که تأثیری ماندگار بر سینمای ایران گذاشت و همواره آثاری خاص با مولفههای سینمای ملی خلق کرد. حاتمی سال 1323 در خیابان شاهپور، کوچه اردیبهشت متولد میشود. اینجا همان محلهای است که رضا خوشنویس هزاردستان از آن به عنوان نشانی محل سکونتش به مستنطق ششانگشتی یاد میکند.
حاتمی در سالهای درس و مشق به اقتضای سن و سال، نمایشنامهای کوتاه مینویسد و همراه دوستانش آن را در محلهشان به اجرا درمیآورد. این موضوع نشان از قریحه هنری این کارگردان نامآور سینمای ایران دارد که در سالهای نوجوانی هم به این هنر علاقمند بود.
او در ادامه تحصیلات پس از کلاس نهم در هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک در رشته نمایشنامهنویسی ثبتنام میکند. حاتمی سال 1343 در 20 سالگی وارد دانشکده هنرهای دراماتیک میشود. در همین دوران و پس از رفتن به دانشکده اولین نمایشنامه خود دیب (دیو) را مینویسد و اردیبهشت 1344 آن را در تالار نمایش هنرهای دراماتیک به مدت سه شب به اجرا درمیآورد.
حاتمی سپس نمایش خاتون خورشیدباف یا دختر نارنج و ترنج را در هفت پرده و سپس نمایشنامههای چهل گیس، خاتون و شهر آفتاب و مهتاب و قصه حریر و مرد ماهیگیر را مینویسد. نمایشنامه مدرن آدم و حوا یا برج زهرمار که تحولی در کار حاتمی است، زمینه آشنایی او با مسئولان تلویزیون را فراهم میکند.
حاتمی دهه 1340 به استخدام تلویزیون ملی درمیآید و در بخش فیلمنامهنویسی این سازمان مشغول به کار میشود. او تا سال 1346 فعالیت هنری خود را با نوشتن فیلمنامههای مختلف برای تلویزیون ادامه میدهد و مدتی نیز برای تلویزیون روستا که آن روزها تازه تأسیس شده بود، فیلمهای آموزشی می سازد. البته نام او در عنوانبندی این فیلمها ذکر نمیشود، چرا که حاتمی اعتقاد دارد تلویزیون روستا صرفاً یک عنوان است و برنامههای آن با واقعیتهای زندگی روستاییان جور درنمیآید. او در همان سالها قید این کار را میزند.
سال 1348 که کیمیایی، مهرجویی و تقوایی فیلمهایی مانند گاو، قیصر و آرامش در حضور دیگران را میسازند، حاتمی خود را برای ساخت فیلم حسن کچل آماده میکند. او در 25 سالگی حسن کچل را به صورت رنگی (نه سیاه و سفید که سنت فیلمهای ایرانی آن دوران است) فیلمبرداری میکند.
حاتمی در حسن کچل همچون فیلمسازی عمل میکند که گویی نیم قرن از عمرش گذشته است. سبک کاری او در این فیلم مثل نمایشنامههای ابتداییاش متأثر از سنت سخنوری و نقالی است. این فیلم کمدی موزیکال در سال 1349 در 15 سینما به نمایش در میآید و چهارمین فیلم پرفروش میشود.
حاتمی سپس فیلمنامه طوقی را مینویسد که داستانی عاشقانه بر مبنای قصه ویس و رامین است. پس از قیصر کیمیایی، این فیلم هم موجی نو در سینمای ایران به راه میاندازد. هر چند منتقدان آن زمان اعتقاد داشتند حاتمی در شخصیتپردازی طوقی از قیصر کمک گرفته، ولی او این موضوع را انکار میکند. طوقی سال 1349 به نمایش درمیآید و پرفروش میشود.
فیلم بعدی حاتمی بابا شمل است با همان حال و هوای حسن کچل. آن مرحوم دوست داشت فیلمسازی خود را در روال حسن کچل و بابا شمل ادامه دهد، اما شکست تجاری فیلم و شرایط آن زمان او را به این نتیجه میرساند که دوره این نوع فیلمها سپری شده است. در همین زمان او قلندر را بر مبنای باورهای عامیانه میسازد که سوم فروردین 1351 به نمایش درمیآید.
حاتمی سال1351 کمدی سیاه و تلخ خواستگار را میسازد که این فیلم هم در گیشه شکست میخورد. او سپس همراه با سرمایهگذار این فیلم، اثر تاریخی ستارخان را میسازد که گوشهای از تاریخ مشروطیت ایران را به تصویر کشیده و علاقه او را به ماجراها و آدمهای تاریخی نشان میدهد. اما نمایش این فیلم با انتقاد بسیاری از مورخان و منتقدان مواجه میشود.
او پس از نمایش این سه فیلم سال 1352 به تلویزیون بازمیگردد و فعالیت مجدد خود را در این سازمان با ساخت مجموعه شش قسمتی مثنوی معنوی آغاز میکند. حاتمی در شش قسمت مستقل این مجموعه حکایتهایی کوتاه از مولانا را به تصویر درمیآورد و بلافاصله مجموعه تلویزیونی صاحبقران را تولید میکند.
او سال 1355 به سازمان سینمایی پیام میرود تا فیلم سوتهدلان را کلید بزند. این فیلم دیماه 1356 به نمایش درمیآید. حاتمی سپس تولید یک مجموعه تلویزیونی عظیم را آغار میکند که نام اولیه آن تهران، روزگار نو یا جاده ابریشم است اما با نام هزاردستان به نمایش درمیآید.
همزمان با انقلاب تهیه این مجموعه با وقفه مواجه میشود و حاتمی در این فاصله تهیه فیلمی دیگر را با نام حاجی واشنگتن برای شبکه یک آغاز میکند که مقارن با سال 1360 است. فیلم سال 1361 در اولین جشنواره فجر نمایش داده میشود و پس از آن تنها در چند شهرستان کوچک امکان اکران پیدا میکند. مرحوم حاتمی همان سال فیلم کمالالملک را میسازد که نمایش آن سال 62 با واکنشهای متفاوت روبرو میشود. نگاه حاتمی در این فیلم معطوف به گوشهای از تاریخ هنر ایرانی است. او با وجود نقطه نظرهای منفی و مثبتی که درباره آثار وی ارائه میشد، ساخت فیلمی دیگر را با عنوان جعفر خان از فرنگ برگشته آغاز میکند.
در واقع حاتمی در مقطعی این فیلم را میسازد که مسئله خندیدن و نخندیدن تماشاگران سینما به شدت مورد بحث بود. خود وی نیز معتقد است جعفر خان از فرنگ برگشته اولین فیلم کمدی سینمای ایران در دوران پس از انقلاب است.
همان سالها حاتمی که یکی از دلایل متوقف ماندن مجموعه جاده ابریشم یا هزار دستان را نبود یک شهرک سینمایی میداند، تصمیم میگیرد برای ادامه تولید این مجموعه دست به ساخت شهرک سینمایی بزند که امروز یکی از بهترین و مهمترین گنجینههای سینمایی کشور محسوب میشود. زندهیاد علی حاتمی پس از ساخت مجموعه تلویزیونی عظیم هزاردستان که با استقبالی خوب مواجه می شود، سال 1368 فیلم سینمایی مادر و پس از آن دلشدگان را میسازد.
پروژه بعد وی ملکههای برفی است که تا مرحله تدارکات نیز پیش میرود. حاتمی به طور همزمان فیلمنامه آخرین پیامبر را نیز آماده میکند. اما قبل از آنکه تدارکات عظیم ساخت این فیلم فراهم شود، فیلمنامهای دیگر با نام جهانپهلوان تختی مینویسد. در میانه راه ساخت این فیلم است که بیماری فرصت به سرانجام رساندن کار را نمیدهد. پرونده جهان پهلوان تختی پس از فوت وی با حضور بهروز افخمی بسته میشود. منبع

موسیقی عربی، چاشنی موسیقی عامیانهی ایران
محمود خوشنام: شاخهای از موسیقی عامیانهی شهری که پیش از این از آن سخن گفتیم، آشکارا با عناصری از موسیقی سرزمینهای مجاور به ویژه عربی درمیآمیخت. این شاخه بیشتر از منطقهی ساحلی خلیج فارس خود را به پایتخت میرسانید و شکلهای مختلف پیدا میکرد. شاید یکی از نخستین مبشران این موسیقی آمیخته، قاسم جبلی باشد که از جوانی با زبان عربی آشنا بوده و در سفری به مصر با خوانندهی معروف، ام کلثوم نیز دیدار داشته است.

قاسم جبلی
او ابتدا با برادران معارفی کار میکرده است و سپس با همکاری با کسانی پرداخته که متخصص ساخت موسیقی دورگه بودند. مثل عباس شاهپوری، شاهپور نیاکان و ابراهیم سلملکی. جبلی، خوانندهی آهنگهای دورگه، شهرتی چنان فراگیر پیدا کرد که از مرزهای ملی نیز فراتر رفت. شیوخ عربی غالباً از او برای گرم کردن مجالس جشن خود دعوت به عمل میآوردند. شیوهی کار جبلی در ایران پیروان بسیار نیز پیدا کرد. مثل منوچهر شفیعیان که البته شهرتش به پای جبلی نرسید. طرفداران جبلی او را فریدالرتش ایران مینامیدند.
به زودی موسیقی عامیانهی شهری شاخهی آمیخته با نواهای عربی چهرهی شاخهی دیگری نیز برای خود پیدا کرد. نعمتالله آغاسی که خود از نواحی جنوبی ایران میآمد. جایی که نفوذ موسیقی عربی برجستهتر احساس میشود. تفاوت آغاسی و جبلی را باید در تفاوت دستمایهای دید که با عناصر عربی درمیآمیختند. جبلی بیشتر با دستایههای سنتی این کار را میکرد.

زنده یاد نعمت الله آغاسی
حال آنکه بخش ایرانی موسیقی آغاسی در این آمیزش موسیقی بندری بود که به هر حال با موسیقی عربی قرابت بیشتری داشت. شور و هیجانی که در آهنگهای بندری وجود دارد نتیجهی این آمیزش را بیشتر از آنکه با ناله و مویه سر و کار داشته باشد، شاد و برانگیزاننده از کار در میآورد.
صدایی با رگههای ویژهی موسیقی بندری همراه با حرکات صحنهای با پایی که کمی میلنگید و دستمال سفیدی که همیشه در دست میچرخانید، آغاسی را از دیگر خوانندههای کافههای سازان ضربی متمایز میساخت. در میان ترانههایی که او خواند دو ترانهی لب کارون و آمنه سالها ورد زبان مردم کوچه و بازار شده بود.

فرسودگی موسیقی لس آنجلسی
فرید وهابی: نسل اول هنرمندان مهاجر که در لس آنجلس مستقر شدند، همان راه و شیوۀ قدیمی خود را ادامه دادند. اما نسل بعد نتوانست راه تازه ای بگشاید و در مقابل انرژی و جوششی که داخل ایران دیده می شود، به نظر ناتوان می آید.
چندی پیش، شهرام شب پره که یکی از نمایندگان اصلی موسیقی پاپ ایرانی خارج از کشور است و به نسل اول هنرمندان مهاجر تعلق دارد، در مصاحبه ای تلویزیونی می گفت که نسل او، جانشینی نداشته است. به عقیدۀ او، موسیقی پاپ خارج از کشور همچنان به همت تعدادی انگشت شمار از هم نسلان او زنده است.

شهرام شب پره
سخن شهرام شب پره به لحاظی اشتباه نیست. بسیاری از جوانانی که بعد از او در لس آنجلس به خوانندگی روی آورده اند، تاکنون عمر هنری بس کوتاهی داشته اند که گاه حتی از شش ماه هم فراتر نرفته است. عدۀ معدودی هم که توانسته اند چند سالی به کار ادامه دهند، هیچگاه از سطح کار نسل قبلی فراتر نرفته اند. اکثر آنها جز این که ترانه هایی باب رقص بسازند و بخوانند، کار دیگری نکرده اند. البته موسیقی رقص نیز جای خود را دارد، اما تکرار ریتم های همیشگی، همراه با یک خط ملودی نیم شرقی که از دل آلات موسیقی الکترونیکی بیرون می آید، حتی آسان پسندترین شنونده ها را هم خسته کرده است (سرنوشت حرفه ای خوانندگان نسل جدید لس آنجلس، به سرنوشت کیبوردهای جدید که هر شش ماه مدل عوض می کنند، بی شباهت نیست).
گفته های شهرام شب پره، واقعیت دیگری را نیز در بردارد: مسئلۀ اصلی، بود یا نبود افرادی برای جانشینی نسل او نیست، پرسش اصلی اینست که آیا سبک و شیوۀ موسیقی نخستین هنرمندان مهاجر، فراتر از نسل آنها، دوام خواهد داشت یا خیر؟ آیا زمانه عوض نشده است؟ آیا شنوندگان جوان خواهان موسیقی دیگری نیستند؟
کارهای نسل جدید لس آنجلس، هیچ خصوصیت بارزی ندارد و در ارائۀ راه های تازه و شیوه های نو، ناتوان بوده است و گذشته از موسیقی، شعرها هم نتوانسته اند حرف، لحن یا فضای تازه ای خلق کنند. نسبت به آثار قدیمی تر، این آثار جدید فقط از نظر فنی چند قدم پیش تر رفته اند. این پیشرفت فنی، گاه فضاها و تناقض های مضحکی می آفریند. به عنوان مثال، همان ملودی های قدیمی شش و هشت با جدیدترین جلوه های صوتی الکترونیکی مخلوط می شود و شعرهایی که از منظر مفهوم و لحن، بسیار شبیه به کارهای قدیمی کوچه بازاری است، گاه با ویدئوکلیپ هایی همراه می شود که تماماً از فیلم ها و کلیپ های آمریکایی تقلید شده. به هم آمیختن جهان بینی کوچه بازاری ایرانی با تصاویر هالیوودی، گاه ناخواسته کاریکاتورهایی می سازد که شاید یکی از مؤثرترین عوامل برای اتصاف موسیقی لس آنجلسی به صفت مبتذل بوده است.
اما این پیشرفت های فنی، در کارهای نسل جدید داخل کشور نیز چشمگیر است. در واقع، هنرمندان تازه کار داخل ایران، همۀ آن چیزی را که می توانستند و به دردشان می خورد، از لس آنجلسی ها آموخته اند. تنها میدانی که در مقابل روی هنرمندان خارج از کشور باز است و هنرمندان داخل از آن محرومند، میدان بیان آزاد، صراحت، و گفتن ناگفته هاست. متأسفانه، خوانندگان و ترانه سرایان خارج از کشور تاکنون نتوانسته یا نخواسته اند که در این میدان گشوده، خودی نشان دهند.

منصور تهرانی: ترانه یار دبستانی، متعلق به مردم ایران است

منصور تهرانی
مینو صابری: منصور تهرانی نزدیک به سی سال پیش با سرودن و ساخت آهنگ یار دبستانی یکی از ماندگارترین سرودهای انقلابی را خلق کرد. منصور تهرانی، متولد بندرشاه (بندر ترکمن) است او که اکنون در سوئد زندگی میکند از سالهای دور در شاخههای مختلف هنری فعالیتهای گستردهای داشته است. او فیلمساز، فیلمنامهنویس، آهنگساز ،ترانهسرا و خواننده است. اکثر ترانههایی را که سروده، خوانندگان مشهوری در پیش از انقلاب اجرا کردهاند که جزو ترانههای روز آن زمان بوده است.
سرود یار دبستانی چگونه خلق شد؟
این ترانه بر اساس فیلم از فریاد تا ترور بود. چند ماه بعد از انقلاب، فیلم را ساختم، داستان آن این بود که سه یار دبستانی از هم جدا میشوند و بعد از ده، پانزده سال به هم میرسند (البته داستان مربوط به قبل از انقلاب است) و هر کدام در جامعه به جایی رسیدهاند. اسم اصلی این فیلم سه یار دبستانی بود که تهیه کننده نام آن را تغییر داد و شد از فریاد تا ترور.
سال گذشته، تعدادی دانشجو به حالت اعتراض به آقای جمشید جم گفته بودند شما خواننده اصلی این سرود نیستید، برای اولین بار چه کسی این ترانه را اجرا کرد؟ زندهیاد فریدون فروغی یا آقای جمشید جم؟
برای اولین بار آقای فروغی در فیلم خواند اما در کاست، آقای جمشید جم این را خواندند و در واقع با صدای ایشان این ترانه بین مردم معروف شد و به گوش همه رسید. البته خودم هم در خارج از کشور بازسازی کردم و با تنظیم دوست هنرمندم، آقای عبی یگانه، خواندم که در شهر گوتنبرگ سوئد هست.
این ترانه بیش از پنج خواننده دارد حتی یک دختر خانم آمریکایی این را خوانده، یک پسر بچهی پنج ساله هنرمند، مهران مرادی خوانده و گروههای مختلفی به زعم خودشان اجرا کردهاند و کلیپ ساختهاند. اما آنچه در ایران معروف شد با صدای آقای جمشید جم بود.
نقش کسی که در فیلمی که ساخته بودید و زندهیاد فریدون فروغی برای آن، ترانهی یار دبستانی را خواند، چه کسی بازی کرده بود؟
کسی این ترانه را نمیخواند، این ترانهی متن بود که در طول فیلم پخش میشد. موقعی که یکی از یاران دبستانی دنبال آن یکی میرود و در جنوب شهر پیداش میکند در جستوجوی این دوست، برای یار دبستانیاش این آهنگ پخش میشود و خیلی هم تأثیرگذار بود.
با اینکه بعد از یک ماه، این فیلم را پایین کشیدند و اجازه نمایش ندادند اما همان یک ماه با استقبال خوبی روبهرو شده بود و خوب فروخت. اما من هیچ پولی بابت ساخت این فیلم نگرفتم فقط برای ترانه که روی کاست ضبط شد بیست و چهار هزار تومان به من پرداخت شد. بابت کارگردانی، سناریو، ساخت موسیقی متن، یک ریال هم پول نگرفتم. تهیه کنندهها گفتند این فیلم پایین کشیده شد، توقیف شد... و چیزی به من ندادند.
آقای جمشید جم، گلایهی دوستانهای میکردند از کسانی که از این سرود استفاده میکنند ولی اصلاً حق سازنده اثر و خواننده را در نظر نمیگیرند، آیا شما هم هیچ بهرهای از نظر مالی نبردهاید؟
اصلاً از نظر مالی بهره نبردهایم و همانطور که گفتم آدمها و گروههای متفاوتی این را میخوانند بدون اینکه از بنده اجازه بگیرند. حتی آقای احمدینژاد چهارسال پیش، زمان کاندیداتوریاش از این ترانه به شکل کورال با صدای دخترها و پسرها سود برد و تصادفاً موفق هم شد.
نمیخواهم بگویم بهخاطر این ترانه پیروز شد اما حتماً تأثیر داشته است. اما ما از آقای احمدینژاد پولی دریافت نکردهایم. همان موقع خیلیها به من ایمیل میزدند که قضیه چیست؟ شما پولی دریافت کردید؟ من در پاسخ میگفتم من خبر ندارم من در سوئد هستم و خبری از این داستان ندارم. اصولاً نظرم این هست (بهخصوص از زمانی که دانشجوها در سال هفتاد و پنج این را دستهجمعی خواندند) این ترانه دیگر متعلق به من نیست، متعلق به همه ایرانیانی است که از این ترانه به عنوان یک صدای آزادی استفاده میکنند، بهخصوص متعلق به دانشجویان است.
همین ترانه را که زندهیاد فریدون فروغی خواندند. گویا بعد از فوت ایشان، این ترانه در یک سیدی در مراسم ختم او در دسترس مردم قرار گرفت و تا پیش از آن کسی نشنیده بوده، شما آن را در اختیار خانوادهاش گذاشته بودید؟
خیر، خودم هم آن را ندارم دوستان گفتند در یوتیوب هست که حالا یا از روی فیلم درآوردهاند که در یوتیوب پخش کردند. خودم هنوز هم صدای زندهیاد فروغی را ندارم. این اواخر، سکانسی از فیلم از فریاد تا ترور را در یوتیوب دیدم، همان سکانسی که یک دوست در جستوجوی دوست دیگرش است. خیلی آرزو دارم این فیلم را داشته باشم یا حداقل یکبار دیگر آن را ببینم.
احتمالاً فیلم دست تهیه کننده هست؟
بله، اما فکر نمیکنم اجازه بدهند دوباره این فیلم پخش بشود. این فیلم در فضایی ساخته شد که گروههای سیاسی بودند و عقایدی در فضای اول انقلاب داشتند که شور انقلاب بود و افکار مختلف، تضاد فکرهای مختلف بود که برای من هم جذابیتهایی داشت.

منصور تهرانی
البته نمیخواستم فیلم سیاسی بسازم و بیشتر روی مسایل اجتماعی این سه یار دبستانی تأکید داشتم اما به هر حال در حاشیهی فیلم، این چیزها بود و به همین دلیل هیچوقت اکران نشد و فکر هم نمیکنم اکران شود، مگر اینکه خودم به ایران بیایم و صحنههایی را که باید سانسور شود به شکلی حذف کنم که به فیلم لطمه نخورد و این فیلم پخش شود.
بازیگرانی که در این فیلم بازی کرده بودند چه کسانی بودند؟
آقای مصطفی طاری، آقای عزتالله رمضانیفر و تعدادی بازیگر که سرشناس نبودند.
این فیلم دقیقاً چه زمانی اکران شد؟
اواسط سال ۵۸ شروع به ساخت کردیم و سال ۵۹ اکران شد.
بعد از اکران فیلم، این ترانه را با صدای آقای جم در استودیو ضبط کردید؟
بله، وقتی اکران فیلم تمام شد و با صدای فریدون فروغی اجازه پخش پیدا نکرد با آقای جمشید جم آشنا شدم که دیدم صدایش هم خیلی خوب است و در استودیو خواندند و خیلی هم خوب خواندند. گرچه این ترانه از نظر مادی چیزی برای من نداشت، اما از جهت معنوی داشت و بسیار هم مفتخر هستم. بعضیها از این ترانه ایرادهایی میگیرند همانطور که از ترانهی ای ایران سرودهی گل گلاب هم میگیرند. وقتی یک ترانه مورد توجه مردم بهخصوص دانشجویان قرار گرفته، یک خرده اغماض بفرمایند.
گرچه از طرف مردم چه در برخوردها و چه توسط ایمیل همیشه عشق و تشویق بوده و من را تشویق میکنند اما بعضیها هم بودند که خردهگیریهایی کردهاند که آنها هم اغماض بفرمایند حالا که ترانهای مورد توجه مردم بهخصوص دانشجوها قرار گرفته، یک خرده کوتاه بیایند.
در مورد ترانههایی که سرودهاید و خوانندههای مشهوری آنها راخواندهاند، بگویید.
خوب شد که این سوال را کردید، چون من بیش از صد ترانه سرودهام اما فقط صحبت از یار دبستانی میشود، مرسی که این سوال را کردید. من بیش از صد ترانه سرودهام البته در این سالها خیلی کمکار بودهام چون در سوئد هستم و در لسآنجلس نیستم.
سلیقهها فرق میکند به اضافهی اینکه من به حرمت همین یار دبستانی سعی کردهام ترانههای بد نگویم و ترانهای نباشد که به نام من لطمه بزند. بنابراین خیلی کم کار کردهام. یک آلبوم به نام ترانهسرا با صدای خودم اجرا کردهام که هشت ترانه در آن هست که آقای عبی یگانه آنها را تنظیم کردهاند.
اما ترانههایی که آن سالها داشتم، خانم گوگوش خواندند، آقای ابی، آقای ستار، تقریباً میتوانم بگویم با تمام خوانندهها کار کردهام. اتفاقاً ترانهای از خانم گوگوش که در آن سالها خیلی محبوب شد و مورد توجه مردم قرار گرفت و در مجله جوانان در رفراندم اول شد، ترانهی مخلوق بود (داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی...) برای خانم گوگوش پنج ترانه سرودهام که ایشان در کنسرتهاشان اغلب این ترانهها را میخوانند. برای خانم هایده، ترانه بزن تار را ساختهام، اگر بخواهم بشمارم وقتتان گرفته میشود همه در سایت من هست.

بهمن فرمانآرا: از عباس کیارستمی متنفرم

بهمن فرمان آرا
بهمن فرمان آرا كارگردان سینما خبر داد كه پروژه سینمایی من از كیارستمی متنفرم پروژه بعدی او در سینماست. بهمن فرمانآرا، كه با حضور عوامل فیلم خاك آشنا و خبرنگاران برگزار شد، در پاسخ به سوالی درباره آینده فیلمسازیاش گفت: اگر چه خاك آشنا در شرایط ایدهآلی نمایش داده نشد، ولی در پاسخ به این سوال كه فیلم بعدیام چه فیلمی خواهد بود، باید گذاشت گرد و خاك مقداری بخوابد تاببینیم چه میشود.
وی ادامه داد: البته من قصد دارم در این مدت و سپری شدن اوضاع فعلی فیلمنامه من از عباس كیارستمی متنفرم را بسازم كه از سالها قبل قصد ساخت آن را داشتم. فرمان آرا توضیح داد كه اسم این فیلمنامه بر اساس پیشنهاد خود كیارستمی بوده است و براساس دیالوگی در فیلمنامه است. وی گفت: قصد دارم این فیلم را كه از فضای طنز و سوررئال برخوردار است، در ایتالیا بسازم و كل داستان آن در یك دكور میگذرد. منبع