مجله شماره 85

 

سعید راد یک قرمز دو آتیشه !

دیدن سعید راد در بین تماشاگران پرسپولیس در استادیوم آزادی صحنه عجیبی نیست، اما شاید عجیب باشد كه این چهره مشهور سینمای ایران به راحتی بگوید كه علی پروین الگوی او است، حرف‌های سعید راد در مورد چهره محبوب تیم محبوبش می‌تواند جالب باشد:

 سعید راد یك پرسپولیسی قدیمی است. از آن طرفدارهای دوآتشه‌ها. این علاقه از كجا آمده؟

لطفاً این قدر هم مقیدم نكن كه هر جا اسم پرسپولیس هست من هم هستم. الان صحبت آقای علی پروین است. ایشان Hero من هستند. در زندگی ورزشی من دو تا قهرمان دارم. یكی آقای علی پروین و یكی هم محمدعلی كلی. كلی را هم به خاطر فیلم آقای نادری كه در آن نقش یك بوكسور را داشتم، دوست دارم. برگردیم سراغ پرسپولیسی شدن من.

من در بولینگ عبده توپ می‌انداختم و جزو تیم ایران هم بودم. اسم باشگاهمان هم پرسپولیس بود. وقتی تیم شاهین به پیكان منتقل شد آقای عبده آن را خرید و آورد جزو باشگاه پرسپولیس؛ یعنی من پرسپولیسی بودم كه تیم فوتبال آن تشكیل شد. تقریباً فوتبالی هم بودم، توی فامیل هم عموهایم شاهینی بودند. آن موقع كركری بین شاهین و تاج سابق (استقلال) بود، بعدش هم خب این كركری منتقل شد به پرسپولیس و استقلال. وقتی آقای پروین آمد، برای من خیلی سمبل بود. البته پیش از ایشان سمبل‌های قهرمانی ما آقای بهزادی بود و خدابیامرز آقای شیرزادگان و آقای كلانی كه از ما بزرگ‌تر بودند. ما با هم، هم‌‌محل بودیم و آن روزها ایشان بت ما بودند.

البته من در استقلال هم رفقایی داشتم. آقای حجازی و آقای روشن. تنها استقلالی كه من با او عكس انداخته‌ام آقای روشن بود كه عكس روی جلد «ستاره سینما» چاپ شد و به قول امروزی‌ها Sold out شد (تمام نسخه‌های آن به فروش رسید). اما خب پرسپولیس چیز دیگری بود و من دوستانی در آنجا پیدا كردم كه خیلی با هم صمیمی شدیم، كسانی مثل آقای صفر ایرانپاك، آقای حاج‌رحیمی و آقای محمود خردبین. ما اصلاً یك تیم بودیم و هر كجا كه می‌رفتیم با هم بودیم. در دوره بعدی هم دكتر زادمهر بود و محمد دادكان و مایلی‌كهن كه ما تمام بدن‌سازی‌مان را با هم روی تپه‌های داوودیه انجام می‌دادیم. اما در تمام این مدت نگاه من به آقای پروین بود.

آقای پروین هم من را خیلی دوست داشت. زمانی كه آقای پروین از مسابقات جام جهانی برگشتند یك فوتبالیست محبوب بودند. (ما فوتبالیست معروف زیاد داشته‌ایم ولی محبوب كم داشته‌ایم) آن موقع وقتی با ایشان مصاحبه كردند و از شخصیت مورد علاقه‌شان پرسیده بودند، جواب داده بودند سعید راد. من از آن مجله 50 تا خریدم. این جواب خیلی برایم جالب بود. در حقیقت یك مقدار نگاه و ذهنیت من از پرسپولیس با آقای پروین پررنگ‌تر می‌شد. برای من پرسپولیس این بود به اضافه آن اسم‌هایی كه در ابتدا به شما گفتم. مثلاً برادران وطنخواه را هم خیلی دوست دارم. الان هم مثل همان روزها هنوز برای بازی‌های پرسپولیس استادیوم می‌روم و اگر فیلم‌برداری هم داشته باشم تعطیلش می‌كنم، چون هنوز هم طرفدار دوآتشه پرسپولیسم و همان تب و تاب را دارم. هنوز با هیجان می‌روم استادیوم. این یعنی فوتبال كه تو بروی استادیوم و برای تیم محبوبت هورا بكشی و داد بزنی.

می‌خواهم درباره سیر صعودی آقای پروین تا جایی كه سلطان ‌شد بگویید. چطور می‌شود كه آقای پروین سلطان می‌شود؟ خاستگاه این سلطان شدن كجاست؟

به عقیده من یك چیزهایی ژنی است. چیزهایی در ورزش است كه باعث می‌شود آدم‌ها استثنا شوند. ممكن است آن موقع فوتبالیست باتكنیك‌تر از آقای پروین داشتیم یا حداقل بازیكنان هم‌ردیف ایشان زیاد بودند، ولی یك چیزهایی ژنی است.

خصوصیت‌هایی كه وقتی شما به یك حدی می‌رسید باید در شما باشد تا بزرگتان كند. شما برای این مقام از هیچ ابزار بیرونی نمی‌توانید استفاده كنید. مثلاً این‌كه این‌طور رفتار كنم یا این‌طور لباس بپوشم و این‌طور حرف بزنم و... این در چهره و رفتار شما بدون این‌كه حتی متوجه بشوید منعكس می‌شود و خیلی هم استثناست. یعنی ممكن است یك در صدهزار باشد. این در آقای پروین بود. در رفتار، فیزیك، صورت، مردانگی، نوع بازی‌اش و... همه اینها این آدم را استثناتر می‌كرد. من با خیلی‌ها درباره آقای پروین صحبت كرده‌ام. همه آنها معتقد بودند كه این آدم یك چیز اضافه دارد كه ما نداریم، حتی فوتبالیست‌ها. آقای پروین هوش آینده را داشت، هنوز هم دارد. اعتباری دارد كه الان می‌بینیم آمده پشت یك تیم جدید و این همه پول و سرمایه را كشانده به طرف آن. اما این یك مواظبت هم می‌خواهد. چون ما دوست نداریم كه این آدم كه بخشی از تاریخ فوتبال ما هست خدشه‌ای بر شهرت و محبوبیتش وارد بشود. من دوست ندارم به قهرمانم كوچك‌ترین تلنگری بخورد. من به این آدم تكیه و افتخار می‌كنم. این طور می‌شود كه علی پروین می‌شود سلطان و باید از آن مواظبت كرد.

 این اخلاق آقای پروین است كه نمی‌تواند شكست را تحمل كند، مثلاً اطرافیانش می‌گویند حتی در یك بازی والیبال معمولی اگر ببازد تا صبح خوابش نمی‌برد یا مثلاً تیمش كه می‌بازد مربی آن را كنار می‌گذارد و خودش روی نیمكت می‌نشیند. این رفتار از كجا می‌آید؟

من آقای پروین را خیلی دوست دارم، اما تا حالا زیاد با ایشان مراوده نداشته‌ام. آن موقع‌ها چرا، اما الان سال‌هاست كه از هم دور بوده‌ایم و این باعث شده كه من دقیقاً نتوانم خصوصیات ایشان را بشناسم. ولی این هم جزو همان خصوصیات ژنی است. هیجانی است كه به عقیده‌ام در آن یك راستی و درستی می‌شود دید. اگر رفتار این آدم حساب‌ شده و منطقی بود دیگر علی پروین نمی‌شد. من یادم می‌آید با ایشان گل كوچك بازی می‌كردم. وقتی می‌خواستم بروم توی تیم ‌ایشان می‌گفت: «نه تو برو اون ور خوب دریبل می‌زنی.» در والیبال و پینگ‌پونگ هم همین‌طور بود. از صبح تا شب ما در داوودیه بودیم و بازی می‌كردیم و سر همین بازی‌ها دعوا هم می‌كردیم. قشنگ بود، سر برد و باخت با هم كری داشتیم. هیجان‌هایی در ما بود كه طی سالیان هم نتوانسته‌ایم از خودمان دورشان كنیم.

الان آقای پروین یك اعتبار بزرگ و یك اسم شناخته شده در كشور ایران را گذاشته وسط و پشت یك تیم ایستاده و باید حرف برای گفتن داشته باشد، اگر شكست بخورد همه نگاه‌ها به سمت آقای پروین است و كس دیگری دیده نمی‌شود. چنین رفتاری از چنین موقعیتی نشأت می‌گیرد. من شاید تا فصل قبل اصلاً بازی‌های لیگ یك را نگاه نمی‌كردم، اما حالا با این‌كه تیم پرسپولیس هم هست نتایج استیل آذین را هم دنبال می‌كنم. یك آدم آمده اینجا كه نصف نگاه‌های پرسپولیسی‌ها را با خودش به اینجا آورده. این چیز كوچكی نیست.

 می‌گویند علی پروین یك شخصیت كاملاً سینمایی دارد. عده‌ای می‌گویند شبیه لمپن‌های فیلم فارسی‌هاست. عده‌ای دیگر می‌گویند شبیه گانگستر‌های فیلم‌های هالیوودی است و... نظر شما دراین‌باره چیست؟

آقای پروین چشم من را دور دید رفت یك فیلم بازی كرد. آقای پروین اصلاً آدم آرتیستی است، نوع نگاهش، صحبت كردنش و... اما نگاه كه می‌كنید هیچ ورزشكاری در دنیا در سینما موفق نشد. حتی در ایران. آقای حبیبی بودند، آقای عزیز اصلی و... از پله كه بزرگ‌تر نداریم، او هم نتوانست هم بازیگر نشد، كلی، شكیل اونیل نشد. چرا؟ چون نقش ورزشكار را باید آرتیست بازی كند.

باید بازیگر بازی بكند. این چیزی است كه همیشه به آقای پروین گفته‌ام. همیشه دوست داشتم در كنار آقای پروین فیلمی بازی كنم اما فرمولش پیدا نمی‌شد. به همین خاطر هم فیلمی كه ایشان كار كردند فیلم ضعیفی شد و تماشاگر هم نداشت. مردم دوست ندارند قهرمان میدانشان را روی پرده ببینند. شاید دوست داشته باشند یكی بیاید زندگی علی پروین را بازی بكند اما خودش را روی پرده نمی‌خواهند. چون این كار فن می‌خواهد. عین خود بازی فوتبال. آقای پروین همین‌طور كه نگاهش می‌كنی ذاتاً آرتیست است و جنس آرتیستی دارد، ولی بازیگر نیست.

 علی پروین غیر از همه این چیزها چه چیزی داشت كه شد قهرمان زندگی شما. بالاخره این جالب است كه یك آدم اسطوره یك آدم محبوب دیگر بشود مثل شما.

شما این قهرمانی و استثنا بودن را از هیچ سوپرماركتی نمی‌توانی بروی بخری. من یك كاراكتر جلوی شما دارم به اسم سعید راد كه می‌گویی خودش آدم شناخته شده‌ای است و حالا فلانی هم اسطوره اوست. بگذار یك چیزی را صادقانه اینجا بگویم. ما در سینمای ایران یك نفر داشتیم كه محبوب بود؛ خدا بیامرز آقای فردین. من معروف بودم اما هیچ وقت محبوب نبودم. هیچ ادعایی هم ندارم. من سر برزخی‌ها كه با آقای فردین كار می‌كردم، از صبح می‌رفتم سركار و همین‌طوری نگاهش می‌كردم و لذت می‌بردم. شاید باور نكنید.

آقای فردین می‌گفت: «سعید كاش زودتر تو را می‌شناختم كه چقدر شر و شوری كه زودتر با هم فیلم كار می‌كردیم.» من با این‌كه مخالف‌ آن سیستم و سینما بودم اما فردین را دوست داشتم. فردین جذبه‌هایی داشت كه هیچ بازیگری در آن دوره نداشت. آقای پروین هم همین طور، یك چیزهایی داشت كه محبوبیت لیاقتش می‌شد. احتیاجی نیست من از ایشان تعریف بكنم، ولی هست. شاید همه اینها از بی‌ ادعایی این شخص ‌می‌آمد. این خیلی مهم است.

چند وقت پیش یك فیلم از پرسپولیس دهه 60 در برنامه نود پخش شد كه خودش گواه همه چیز بود. مدیریت را در آن فیلم دیدید؟ همه در رختكن تیم ساكت بودند. باید یك چیز در خود آدم باشد كه این‌قدر حرفش را بخوانند. الان بازیكن مربی را می‌زند. آنجا نگاه‌ها صادقانه بود، برای این‌كه یك مرد جلویشان بود. شما نمی‌دانید آن موقع وقتی علی‌پروین پا به توپ می‌شد و در زمین حركت می‌كرد، هیجان را با خودش می‌‌آورد. اما الان این مسئله را خیلی كم داریم. چرا؟ چون آن موقع آن آدم بی‌ادعا بود، اما الان بیشتر بازیكن‌ها نمایش شده.

 به نظرتان می‌شود علی پروین را در یك جمله تعریف كرد؟

این كار مشكل است. این طور سؤال‌ها را مشكل است برای بعضی از آدم‌ها جواب داد. یكهو یك چیز می‌گویی و بعداً پشیمان می‌شوی كه كاش مثلاً فلان چیز را هم گفته بودم. با جمله نمی‌شود علی پروین را تعریف كرد. آقای علی پروین است. همه چیز در خودش هست. علی پروین است.

 یعنی می‌شود گفت علی پروین، آقای علی پروین است.

بله. من فقط در مورد آقای پروین باید بگویم مواظبت كردن از قهرمان‌ها باید برای ما مهم‌تر از دوست داشتنشان باشد. نباید طوری باشیم كه با یك بالا و پایین شدن یادمان برود اینها كه بوده‌اند و چطور روزی برایشان هورا می‌كشید‌ه‌ایم. خیلی‌ها در وادی‌های مختلف آمده‌اند و رفته‌اند، در فوتبال هم همین‌طور. اما مهم این است كه هنوز آقای پروین، آقای پروین است. منبع

جبلی ردیف های آواز ایرانی را نزد شادروان استاد اسماعیل مهرتاش فرا گرفت

روزگاری بود که مردم ایران به خصوص تهران با صدای گرم و دلنشینی آشنا بودند که صاحب آن را قاسم عرب می گفتند، چون صدای آواز او مایه عربی داشت، وی که همان قاسم جبلی است به سال ۱۳۰۵ در تهران محله حیاط شاهی پا به عرصه وجود نهاد.

استاد تحصیلات ابتدائی را در دبستان فرهنگ و متوسطه را در دبیرستان ایران شهر ادامه داد و از همان دوران کودکی در دبستان و در محل برای همکلاسان و بچه های محل خود بنا به درخواست آنان می خواند و این هنرمند خردسال که یک پارچه روح و احساس بود با صدای جادویی خود جایی والا و بس عزیز در دل آن نونهالان و هم سن و سال های خود باز کرد و احترامی خاص برای وی قائل می شدند، ولی به سرعت دوران تحصیلات ابتدائی سپری گشت و قاسم وارد دبیرستان شد و دیگر آن خردسال نبود که در هر کوی و برزن بخواند، بلکه برای صدای جذاب و گیرای خود ارزشی قائل شده بود و می گفت به نحو بهتری باید از آن بهره گرفت، از این رو صدای او مورد توجه استادان اهل فن قرار می گیرد و از او دعوت به عمل می آورند که به رادیو برود و قاسم دعوت آنان را می پذیرد.

او در ابتدا چندی با نام مستعار فرهمند می خواند و از سال ۱۳۲۵ تا اوایل سال ۱۳۲۶ همکاری خود در رادیو را ادامه می دهد. وی پس از چندی با آقایان: علی تجویدی، عباس شاپوری، پرویز یاحقی، اسدالله ملک، شاپور نیاکان، ابراهیم سلمکی، عماد رام، منوچهر گودرزی و اسدالله باقری همکاری و آهنگ هایی از آنان را در رادیو اجرا کرد.

قاسم جبلی در این زمان علاوه بر اشتهار در سراسر ایران، شهرتش از مرزهای کشور گذشته بود و لذا در مسافرتی که به کشور عراق کرد با یکی از موسیقی دانان آن دیار آشنا شد و توسط وی با یکی از هنرمندان بزرگ موسیقی کشور مصر از طریق مکاتبه آشنایی پیدا کرد و ردیف ها و مقام های موسیقی عربی را تا حدود زیادی فرا گرفت به طوری که به وی پیشنهاد می شود که چون صدایش برای اجرای موسیقی عربی مناسب است به آن کشور برود در رادیو همکاری و برنامه هایی را اجرا نماید، ولی چون به وطنش ایران عشق می ورزد این دعوت را نمی پذیرد و از رفتن و اقامت در آن شانه خالی میکند و به ایران باز می گردد.

استاد قاسم جبلی به سبک  آهنگسازی و شیوه نواختن عباس شاپوری بسیار علاقه مند بود و می گفت: که از همان لحظه اولیه آشنایی تحت تاثیر این شخصیت گرانقدر هنری قرار گرفته است. جبلی ردیف های آواز ایرانی را نزد شادروان استاد اسماعیل مهرتاش فرا گرفت و در سال ۱۳۱۸، اولین کار هنری خود را به نام امیر الجزیزه در جامعه باربد اجرا و پس از آن، در برنامه های هنری دیگر این موسسه فرهنگی، هنری اجرا کرد. وی کنسرت های فراوانی به طور رایگان، در موسسات خیریه و بیمارستان های مسلولین و گارگران صنعت نفت اجرا نمود و مسافرت های متعددی نیز جهت کنسرت به امارات و کشورهای دیگر عربی نمود. جبلی یکی از خوانندگان مردمی بود که در دوران شکوفایی خود، شهرتش نه تنها در سراسر ایران پیچیده بود بلکه در تمام خاورمیانه به خصوص کشورهای عرب و امارات خلیج فارس محبوبیتش از بسیاری خوانندگان عرب در آن زمان کشورها بیشتر بود.

قاسم جبلی، در سال ۱۳۴۹ در سفری که به استان خوزستان کرده بود، در راه خرمشهر به اهواز، متاسفانه دچار سانحه تصادف می شود و این سانحه به قدری سهمگین و هولناک بود که سال ها وی به معالجه مشغول بوده و خوشبختانه پس از مدتی سلامتی کامل خود را بازیافت و دست از کارهای هنری کشید و برای دل خود گه گاهی زمزمه می کند، باید توجه داشت که نام قاسم جبلی در موسیقی ایران برای همیشه ثبت و آهنگ هایی که وی اجرا کرده، هیچگاه از خاطره آنهایی که شنیده اند و آنهایی که می شوند هیچگاه بیرون نخواهد رفت.

امین الله رشیدی، خواننده و ترانه سرای موسیقی سنتی، درباره قاسم جبلی می گوید: صدای قاسم جبلی از لطافت و وسعتی نسبی برخوردار بود و مورد توجه بسیاری از مردم و دوستداران موسیقی در زمان خود قرار گرفت. قاسم جبلی با آوردن حالاتی از الحان عربی در موسیقی ایرانی بنایی بنیان نهاد که علیرغم خصومت طرفداران متعصب موسیقی سنتی با استقبال عجیب و باور نکردنی مردم مواجه شد و خوانندگان بسیاری امثال پوران و غیره با پیروی از شیوه او به اصطلاح گل کردند و به جایی و نوایی رسیدند و   در تاریخ موسیقی ایران و این سرزمین هیچ خواننده یی از نظر معروفیت و محبوبیت عام نتوانسته است به پای قاسم جبلی برسد.

منبع: موسیقی سنتی و نوین ایران، نوشته حبیب الله نصیری فر 

یادی از نوذر آزادی بازیگر سالهای دور تئاتر و تلویزیون

احسان عابدی: گذشته دیگر گذشته. نه پیرمرد؟ حالا دو راه جلویت است. با گذشته ات زندگی كن. خاطراتت را پایین و بالا كن. یاد كف زدن ها و سوت های تماشاگرانت كن كه تو هر آنچقدر كه خواستی جولان دادی در صحنه تئاتر و زندگی. دوره ات به سر آمده و خودت می دانی. پس ستایشت میكنم كه با شهامت اعتراف می كنی: دستاوردهایم در عالم تئاتر با پایین افتادن پرده دود شده و به هوا رفته. تو راه دوم را انتخاب كردی. از اولین باری كه نوذر آزادی را دیدم دو سال می گذرد. جواد مجابی به من گفت كه او در تهران است و دوست داری ترتیب یك مصاحبه با او را می دهم كه قرار بود در همشهری سابق چاپ شود. اسمش برایم آشنا بود تا مجابی آدرس بهتری داد :

جعفر قاطبه، سریال ایتالیا ایتالیا…

آهان!

قاطبه شخصیت هفت خط و پشت هم انداز سریال تلویزیونی ایتالیا ایتالیا مقابلم نشسته بود، با صورتی پرچین و چروك و چشمان گود افتاده. مثل ببر سیگار می كشید. اینقدر سیگار كشید تا آخرش چند ماه بعد سكته كرد كه شانس آورد. كركر خنده بود حرف زدن با او. و به سادگی از زندگی هنری اش می گفت كه چیزی از آن باقی نمانده، بازیهایش در نمایش هایی چون دون ژوان در جهنم به كارگردانی ابراهیم گلستان، اورگاست به كارگردانی پیتر بروك و… همه از یاد رفته اند و تنها جعفر قاطبه به یاد مانده، یك بازی سردستی كه قرار بود به مناسبت عید سال 1357 از تلویزیون ملی ایران پخش شود. بعد از انقلاب كه مدام بین ایران و اروپا و آمریكا رفت و آمد داشته پیشنهادهای زیادی برای كار دریافت كرده كه هیچ كدام را نپذیرفته، به صد دلیل كه همه آنها را برایم تعریف كرده، پیشنهادها یا از جانب گروههای سیاسی خارج از كشور بوده یا كسانی كه به سركار گذاشتن این تیپ آدمها در مراكز دولتی ایران شهرت دارند و در این شرایط شریف ترین كار، كار نكردن است. اما نتوانستم هیچكدام از حرفهایش را چاپ كنم كه نوذر آزادی بازیگر نقش جعفر قاطبه در ایتالیا ایتالیا بود و همشهری سابق از انتشار آن معذور. بگذریم كه الان روزنامه شرق(خدابیامرز) مصاحبه با ر. اعتمادی چاپ می كند. بعدها قرار شد كه این گفت و گو در یاس نو منتشر شود ولی با سانسور فراوان كه نه من پذیرفتم و نه نوذر آزادی. بعد از انقلاب این تنها گفت و گویی ست كه آزادی انجام داده. شاید همین امروز و فردا بگذارمش روی یك سایت فرهنگی.

گزارش کنسرت لیلی افشار، نوازنده برجسته گیتار، در لندن

لیلی افشار، رئیس برنامه گیتار دانشگاه ممفیس Memphis که در سال 2000 جایزه اساتید این دانشگاه را دریافت کرد، روز 18 مارس، در سالن ویگمور هال Wigmore Hall لندن، برنامه اجرا کرد آندره سگوویا در سال 1986 بعد از کار با لیلی افشار آینده درخشانی برای او پیش بینی کرد.

خانم افشار در مصاحبه ای كوتاه می گوید همیشه آرزو داشت مثل سگوویا، استاد اسپانیائی، گیتار بنوازد و سرانجام وقتی سگوویا او و 11 گیتاریست دیگر را از میان هزاران نواری که به دانشگاه جنوب کالیفرنیا فرستاده شده بود، برای همکاری نزدیک برگزید، با وی آشنا شد.

خانم افشار می گوید دوست دارد موسیقی ایران را نیز روی صحنه اجرا کند ودر حال حاضر مشغول خودآموزی سه تار است و مرغ سحر را برای اولین بار روی صحنه اجرا کرد. وی می افزاید نقش خود را به عنوان نوازنده گیتار کلاسیک، عرضه آثار آهنگسازان جدید بر اساس تم های ایرانی می بیند. وی می افزاید هر سال تابستان در ایران کنسرت و درس می دهد.